قطعه "لطافت گل و سختی سنگ" را که خواندم موضوع جالبی برایم پیش آمد. من کوه نسبتا زیاد رفته ام ، کوههای مختلف ، جوی و جویبار هم زیاد دیده ام با سنگ های مختلف و گاه بسیار زیبا اما راستش هیچکدامشان به صورت مشخص در ذهنم باقی نمانده اند ولی یک بار در سالهای دور به کوه سفر کردم و در قله کوه تک گل شقایقی را دیدم در زیر آفتاب که مقداری آب بهش دادم و نوازشش کردم با خواندن این متن که شاید نظر نویسنده القاء ماندگاری و استواری سنگ است من بیشتر به یاد آن شقایق افتادم برایم هم جالب بود و هم عجیب . براستی چرا ؟
با خودم فکر کردم شاید به خاطر زیبایی گل باشد ، شاید لطافت آن ، شاید تنهایی آن . هر کدام از اینها که باشد نمایانگر ویزگی ای است که برای خلق یک اثر هنری نیاز است . یک اثر اگر می خواهد ماندگار باشد نیاز به سختی و ماندگاری ظاهری ندارد حتما نباید سنگ باشد با عمر چند صد ساله گاهی اوقات یک گل با عمری چند روزه ماندگار تر است مهم این است که چقدر اثر گذار باشد و اون شاخه گل هنوز هم اثرش در ذهن من باقی است و چندین بار با دوستان آن صحنه را به یاد آورده ایم پس اگه یکی بهمون گفت عمرت مثل گل باشه ناراحت نشیم به کوتاهیش فکر نکنیم به اثر گذاریش بیندیشیم.